تا چهل سالگی که مغزم خوب کار میکرد به ریاضیات و پژوهش پرداختم. از چهل تا شصت سالگی که ذهنم ضعیف شده بود به فلسفه روی آوردم و در اواخر که بهکلی کلهام کار نمیکرد به سیاست.”
تنها چیزی که از من دلجوی می کرد امید نیستی پس از مرگ بود فکر زندگی دوباره مرا می ترسانید من هنوز به این دنیابی که در آن زندگی می کردم انس نگرفته بودم ، دنیای دیگر به چه درد من می خورد؟