هر که خود داند و خدای دلش
که چه دردی ست ، در کجای دلش
مهدي اخوان ثالث
هر که خود داند و خدای دلش
که چه دردی ست ، در کجای دلش
مهدي اخوان ثالث
من گمان میکردم
دوستی همچون سروی سرسبز
چارفصلش همـه آراسـتگیست
من چـه میدانستــــم
دل هر کس دل نیست …
حمید مصدق
چون عشق اشارت فرماید، قدم به راه نهید،
گرچه دشوارست و بی زنهار این طریق .
و چون بر شما بال گشاید ، سر فرود آورید به تسلیم،
اگر شمشیری نهفته در این بال ، جراحت زخمی بر جانتان زند.
جبران خلیل جبران
همه هستی من آیه تاریکی ست
که تو را در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
من در این آیه تو را آه کشیدم ، آه
من در این آیه تو را
به درخت و آب و آتش پیوند زدم
فروغ فرخزاد
ساقیا دانی که مخموریم، در ده جام را
ساعتی آرام ده این عمر بی آرام را