دلم ،
درختی که رو به رفتنت برگ می ریزد …
دلم ،
درختی که رو به رفتنت برگ می ریزد …
تو را به جای همه زنانی که نشناخته ام دوست دارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیسته ام دوست دارم
برای خاطر عطر نان گرم
و برفی که آب میشود
و برای نخستین گلها
تو را به خاطر دوست داشتن دوست دارم .
تو را به جای همه کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم …
/از عاشقانه های “پل الوار” برای ژئورژیا/
گاهي مي توان همه ي زندگي رادر آغوش گرفت و بوسيد !
كافيست يك نفر تمام زندگيت باشد…!!
در دل من چيزي است ،
مثل يك بيشه نور،
مثل خواب دم صبحو چنان بي تابم ،
كه دلم مي خواهدبدوم تا ته دشت ،
بروم تا سر كوه ،
دورها آوايي است ،
كه مرا مي خواند.
” سهراب سپهری “