جارچیکو | فروشگاه محصولات دست ساز و خانگی

عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من…

عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من

عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
شب هجران نکند قصد دل آزاری من
روزگاری که جنون رونق بازارم بود
تو نبودی که بیایی به خریداری من
برگ پاییزی ام و خسته دل از باد خزان
باغبان نیز نیامد پی دلداری من….

مثل یک باران پاییزی…

مثل یک باران پاییزی

مثل یک جریان موسیقی
مثل یک باران پاییزی
ناگهانی بودنت عشق است.
سید علی میرافضلی 

لحظه ی زخم پائیزی تلخ…

لحظه ی زخم پائیزی تلخ

ازمیان هوهوی باد
جیغ شاخساربرهنه می آید
برگ ازتن درختان رفت
ذهن شاعرمیان بی برگی است
ماه دست درازی کرد
ازسرش ستاره هاراچید
رفت درپس نقاب ابر
همه شب بی ستاره گریست
بادبربغض پنجره کوبید
مثل چشم انتظاربی امید
شیشه خواب شکست وویران شد
چون لگدمال چکمه ای خونی است
برف هم نبود؛ شعرآدم شد
لحظه ی زخم پائیزی تلخ
درپک شعرکام سنگین گم شد
نخ سیگاررابه دستش بست
یادش ٱمدفردای بی خورشید
شعرهاخیس باران شد
بادتمام برگ هاراریخت
شعرپائیزگاهی هم
مثل همیشه شیرین نیست…

مهستی چلبی

طوفانی می کند کوچه های عاشقی را…

لیلی مجنون باخته ای را و انتظار می کشد خیالش را...

پاییز…
پتیاره ای است
که طوفانی می کند
کوچه های عاشقی را
و چنگ. ….
در گیسوان
زنی می اندازد
که هر روز
نقش می زند
لیلی مجنون باخته ای را
و انتظار می کشد
خیالش را…

بوی یلدا را میشنوی؟

بوی یلدا را میشنوی؟ انتهای خیابان آذر ... باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان ... قراری طولانی به بلندای یک شب.... شب عشق بازی برگ و برف... پاییز چمدان به دست ایستاده .... عزم رفتن دارد.... ..آسمان بغض میکند ...میبارد...خدا هم میداند عروس فصل ها چقدر دوست داشتنیست .. دقیقه ای بیشتر مهلت ماندن میدهد .... آخرین نگاه بارانی اش را به درختان عریان میدوزد دستی تکان میدهد ......قدمی برمیدارد سنگین و سرد کاسه ای آب میریزم پشت پای پاییز... و....تمام میشود ... پاییز ای آبستن روزهای عاشقی ...رفتنت به خیر ..سفرت بی خطر.....

بوی یلدا را میشنوی؟
انتهای خیابان آذر …
باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان …
قراری طولانی به بلندای یک شب….
شب عشق بازی برگ و برف…
پاییز چمدان به دست ایستاده ….
عزم رفتن دارد….
..آسمان بغض میکند …میبارد…خدا هم میداند عروس فصل ها چقدر دوست داشتنیست ..

دقیقه ای بیشتر مهلت ماندن میدهد ….
آخرین نگاه بارانی اش را به درختان عریان میدوزد

دستی تکان میدهد ……قدمی برمیدارد سنگین و سرد

کاسه ای آب میریزم پشت پای پاییز… و….تمام میشود …
پاییز ای آبستن روزهای عاشقی …رفتنت به خیر ..سفرت بی خطر…..