بی آنکه بوی تو را بشنوم
ریشه های سیاهم
در تاریکی بیدار می شوند
فریاد می زنند : بهار ، بهار
شاخه های درختم من
به آمدنت معتادم
شمس لنگرودی
بی آنکه بوی تو را بشنوم
ریشه های سیاهم
در تاریکی بیدار می شوند
فریاد می زنند : بهار ، بهار
شاخه های درختم من
به آمدنت معتادم
شمس لنگرودی
پای این بهار
زود به خانه ی ما باز شد
ما هنوز
ماهی های سرخ را زندانی می کنیم
گندم ها را برای گندیدن سبز می کنیم
لباس دل را تازه نمی کنیم
ما هنوز
تحول را یاد نگرفته ایم…
می ترسم بهار بیاید و
عید نباشد
.
پای بهار
زود به خانه ی ما باز شد
سجاد باقرزاده
بهار
آری! هوا خوش است و غزل خيز در بهار
باريده است خنده يکريز در بهار
از باد نوبهار -حديث است- تن مپوش
بايد دريد جامه پرهيز در بهار!
اما خدا نياورد آن روز را که آه…
گيرد دلي بهانه پاييز در بهار
بی دید و بازدید تو تبریک عید چیست؟
چندین دروغ مصلحتآمیز در بهار
با ديدنم پر از عرق شرم ميشوند
گلهاي شادکام دلانگيز در بهار
ميبينم ای شکوفه که خون ميشود دلت
از شاخه انار ميآويز در بهار…
محمد مهدی سیار
خلاصه بهاری دیگر
بی حضور تو از راه می رسد
و آنچه زیبا نیست
زندگی نیست
روزگار است.
شمس لنگرودی
سبز و خرم ، آنگونه زیبا بنویس که جز لبخند آنها،چیز دیگری نبینم
ســــال نو مبارک