آنکه بی باده کند
جان مرا مست
کجاست ؟
مولانا
آنکه بی باده کند
جان مرا مست
کجاست ؟
مولانا
باز فروریخت عشق
از دَر و دیوارِ من …
مولانا
آن که بی باده کند جان مرا مست کجاست؟
وان که بیرون کند از جان و دل ام دست کجاست؟
وانکه سوگند خورم جز به سر او نخورم
وان که سوگند من و توبه ام اشکست کجاست؟
مولانا
در این عمری که میداﻧﻲ
فقط چندی تو مهماﻧﻲ!
به جان و دل تو عاشق باش ،
رفیقان را ، مراقب باش ،
مراقب باش ﺗﻮ به آﻧﻲ،
دل موری نرنجاﻧﻲ ،
که در آخر تو میمانـﻲ و
مشتی خاک که از آﻧﻲ .
دلا یاران سه قسمند گر بدانی.
زبانی اند و نانی اند و جانی.
به نانی نان بده از در برانش.
محبت کن به یاران زبانی.
ولیکن یار جانی را نگه دار.
به پایش جان بده تا میتوانی.
مولانا
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود اندر غم عشق
اما نه چنین زار که این بار افتاد
مولانا