جارچیکو | فروشگاه محصولات دست ساز و خانگی

در من زنی‌ می‌رقصد…

در من زنی‌ می‌رقصد

در من زنی‌ می‌رقصد
من به تبلورِ لحظه می‌‌اندیشم
به سماجتِ دخترانِ معصوم به افسونِ عشق
به کشاکشِ پر تردیدِ خاطراتِ خوب از روز‌های دور
من به رویشِ خوش یمنِ دستهایت بر اضطرابِ بی‌ پایانِ گیسوانِ سیاهم به آب و آینه
به آرامشِ سایه ها
به آفتاب
من به تو می‌‌اندیشم
به تو می‌‌اندیشم و در من, یک شرقی‌ عصیانی
بی‌ هیچ مجالی …
بر ویرانه‌های خاموشِ روحِ رنجیده ام، پای میکوبد
و دیوانه وار می‌رقصد

آه ‌ای باورِ مطلقِ روزگارم !!!
پاییز در راه است … بیا

نيكى فيروزكوهي

توبه از مِی وقت گُل…

توبه از مِی وقت گُل

توبه از مِی
وقت گُل
دیوانه باشم گر کنم …
حافظ

به اسم مرهم می آیند…

به اسم مرهم می آیند


به اسم مرهم می آیند

زخم ترین آدم ها…!!

نه گزیرست مرا از تـو نه امکانِ گریز

نه گزیرست مرا از تـو نه امکانِ گریز

نه گزیرست مرا از تـو نه امکانِ گریز
چاره صبرست که هم دردی و هم درمانی…

سعدی

دخترها، بی‌دلیل بابائی نشده‌اند

دخترها ؛ بی‌دلیل بابائی نشده‌اند

دخترها ؛

بی‌دلیل بابائی نشده‌اند
دخترها می‌دانند که
هربار دلشان
از نامردی‌های “دنیا” بگیرد
دستی ایمن و مردانه
به‌ دور از حسِ نیاز
روی سرشانذنوازش می‌شود
که جز “عشق”
عطر دیگری ندارد